خنده حلال

وبلاگی برای لبخندهای حلال

خنده حلال

وبلاگی برای لبخندهای حلال

13

حموم بودم،مامانم میزنه به در
میگم:بله؟
میگه:حمومی؟
میگم:په نه په اینجا لندن هست صدای منو از رادیو بی بی سی میشنوی!!!
میگه:در زدم بهت بگم مهمونها اومدن دختراشون هم رفتن تو اتاقت دارن با کامپیوترت کار میکنن،
لباس و حوله ات رو هم از پشت در بر میدارم که امشب رو لندن بمونی
تا فهم درست جواب دادن رو یاد بگیری،
احتمالا آبگرمکن رو هم خاموش کنم!

... 
ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﺧﻮﻧﻪ ، ﮐﻠﯿﺪ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ﺑﻪ ﺩﺍﺩﺍﺷﻢ ﻣﯿﮕﻢ ﮐﻠﯿﺪﺗﻮ ﺑﺪﻩ، ﻣﯿﮕﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﺩﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﯽ؟ ﻣﯿﮕﻢ ﭘَـــ ﻥَ ﭘـَــــ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﺪﻣﺶ ﺑﻪ ﺣﺴﯿﻦ ﺗﻬﯽ ﺍﺯ ﻣﻌﻄﻠﯽ ﺩﺭﺵ ﺑﯿﺎﺭﻡ

... 
پرﯾﺸﺐ ﺗﻮ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ﻣﯿﺮﻓﺘﻢ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﺎ ﻓﻨﺪﮐﻢ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ، ﭘﻠﯿﺲ ﺭﺩ ﺷﺪﻩ ﻣﯿﮕﻪ ﺍﻭﻥ ﭼﯿﻪ؟ ﻓﻨﺪﮐﻪ؟ﻣﯿﮕﻢ ﭘـَـَـ ﻥَ ﭘـَـَــــ ﻣﺸﻌﻞ ﺍﻟﻤﭙﯿﮑﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﯿﺒﺮﻡ ﻟﻨﺪﻥ!!ﻣﯿﮕﻪ ﭘـَـَـ ﻥَ ﭘـَـَــــ ﻭ ﺯﻫﺮﻣﺎﺭ، ﺳﻮﺍﺭ ﺷﻮ ﺑﺮﯾﻢ… ﻣﯿﮕﻢ ﮐﻼﻧﺘﺮﯼ؟ ﻣﯿﮕﻪ ﭘـَـَـ ﻥَ ﭘـَـَــــ ﻣﯿﺒﺮﯾﻤﺖ ﻟﻨﺪﻥ ﺑﺎ ﭘﻠﻪ ﻭ ﻣﺎﺭﺍﺩﻭﻧﺎ ﻫﻢ ﺩﻭﺗﺎ ﻋﮑﺲ ﺑﻨﺪﺍﺯﯼ

... 
رفتم می‌خوام واسه مرغ عشقم غذا بخرم . به فروشنده میگم غذای مرغ عشق داری . میگه داریم واسه مرغ عشقت می‌خوای ؟ میگم پ نه پ یه سگ دارم روحیش لطیفه بجای استخون بهش غذای مرغ عشق میدم

...

از یه اعتکاف کننده ایی پرسیدن: چه حسی داری؟ گفت: حسه اصحاب کهف! پرسیدن چرا؟ گفت: سه روز رفتیم تو مسجد، اومدیم بیرون قیمت نون سه برابر شد!!!

... 
 
تو خیابون موتوریه اومد کیفم رو قاپید،
یارو میپرسه دزد بود؟
میگم پ ن پ اومده بود امانتیش رو ببره فقط خواست هیجانش بیشتر باشه!
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد