به بابام گفتم سوئیچ ماشینو بده ...... گفت : می خوای بری جایی؟ ... گفتم : بله پدر عزیزم
(ستاد مبارزه با فتنه ی پَ نَ پَ - واحد فرزند صالح)
...
رفتیم پایگاه انتقال خون میگه شمام اومدین خون بدین؟ گفتم بله اومدیم خون بدیم. شما هم بفرمایید بساط لودگی تون رو جای دیگه پهن کنید. یارو همون جا به گریه افتاد و ابراز پشیمونی کرد.
...
تو تاکسی بودیم، بعد راننده اومد از یه فرعی تو اصلی بپیچه به راست، از 5 نفر آدم تو ماشین 4 نفر سمت چپو نگاه کردن که ببینن ماشین میاد یا نه. تنها کسی که نگاه نکرد راننده بود
...
...
چندنفر داشتن میرفتن کوه، سرپرستشون (که از قضا لکنت زبون هم داشته) از وسط راه شروع میکنه میگه: چ چ چ.... ملت اول یکم نگاش میکنن ببینن چیمیخواد بگه، بعد میبینن نمیتونه حرفش رو بزنه، بیخیال میشن و راه میافتن، این بابا هم همه مسیر همینجور هی میگفته چ..چ..چ.. وقتی میرسن بالا میخواستن چادر بزنن سرپرسته بالاخره میگه: چ..چ..چا..چا..چا..چادر یادم رفت! ملت میگن ای بابا رودتر میگفتی، حالا باید برگردیم پایین! تو راه برگشت سر پرسته هی میگفته: ش ش ش.. ولی ملت دیگه شاکی بودن و کسی توجه نمیکرده، وقتی میرسن پایین یارو بالاخره میگه: ش..ش..ش..شو..شو..شوخی کردم
...
پشت فرمون بودم که موبایلم زنگ خورد.
الو؟...الو...؟ بفرمایید...
چرا جواب نمیدین...؟
جواب نمی داد.
فقط فوت می کرد.
گفتم:
اگه زشتی یه فوت کن.
اگه خوشگلی دو تا
دو تا فوت کرد
گفتم:
اگه اهل قرار گذاشتن نیستی یه فوت کن
اگه هستی دو تا
بازم دو تا فوت کرد
فردا ناهار، ساعت دوازده، نایب وزرا
،اگه نه یه فوت
اگه آره دو فوت
بازم دو تا فوت کرد
---
فردا صبح در پوست خودم نمی گنجیدم.
همه فکر و ذکرم قرار ناهارم بود.
از خونه که داشتم می رفتم بیرون زنم صدام کرد: عزیزم ناهار می آی خونه؟
نه عزیزم ؛ امروز ناهار یه جلسه مهم با هیئت مدیره داریم.
زنم گفت:
اگه می خوای گردنتو بشکنم یه فوت کن
اگه می خوای پاتو قلم کنم، دوتا!
تو تاکسی بودیم، بعد راننده یهه اومد از یه فرعی تو اصلی بپیچه به
راست، از 5 نفر آدم تو ماشین 4 نفر سمت چپو نگاه کردن که ببینن ماشین میاد
یا نه. تنها کسی که نگاه نکرد راننده بود
...
قبل از 12 بخوابیم میگن مرغی، بعد از 12 بخوابیم میگن جغدی، رأس 12 بخوابیم میگن بمیر بابا با این سر وقت خوابیدنت...
چیکار کنیم بالاخره؟
...
به نظـــر مــن باهـــوش تـــرین موجـــودات دنیا جــــوش هـــا هستن که دو روز قبل مـــی فــــهمن ما دو روز بعد قـــراره بــــریم یه جـــای مهـــم!
به یارو میگن چرا دور دهانت مگس جمع میشه؟ میگه آخه لهجم شیرینه!!!
...
یارو چند متر دورتر از قبری گریه میکرد، ازش پرسیدند چرا نزدیکتر نمیری؟ گفت: مرحوم از فامیلای دورمون بود.
...
آخه بدبخت ها ایران میخواد بمب اتمی بسازه به شامپو چه ربطی داره؟!! شامپو رو چرا تحریم می کنید؟! ایرانیا ینی اگه کچل بشن نمی تونن بمب اتم بسازن ؟!!!
...
انقدر که ذرت مکزیکی توی ایران اشتغال زایی کرد، تو خود مکزیک نکرد !!
تلویزیون داره میگه:
جوونا باید مسیر زندگیشونو مشخص کنن تا موفق بشن ...
یهو مامانم برگشته میگه :
مسیرشون مشخصه دیگه ...
اینترنت ..آشپزخونه...
اینترنت...دستشویی..
اینترنت...تخت خواب ...!!!
...
عوارض جانبی بعد از یک شکست عشقی بعضیا چیه ؟
در آوردن گوشی از حالت سایلنت !
نبردن گوشی به دستشویی و حمام !
از رمز درآوردن اینباکس گوشی !
پاک کردن آثار جرم !
خواب راحت …
زندگی راحت …
آرامش همراه با گریه !
تموم نشدن شارژ ایرانسل بعد ۶ ساعت
یارو نه درس خونده؛ نه شغلی داره؛ نه ماشینی... خلاصه هیچی نداره؛ ازش می
پرسی ازدواج کردی؟ با اعتماد به نفس میگه هنوز دم به تله ندادم! لامصب تو
خودت تله ای!
...
رفتم از دکه روزنامه بخرم یه زنه اومده میگه آقا ببخشید آدامس موزی دارید؟
مرده یه آدامس موزی بهش داده، زنه میگه نه یه طعم دیگشو میخوام!
...
یه رفیق داریم اسطوره مشکلاته، بدشانس، بدهکار، تنها، مشروط...! یعنی دیگه
مشکلی نمونده که این تجربه نکرده باشه. زنگ زدم بهش، میدونید آهنگ پیشوازش
چی بود؟؟ همه چی آرومه... من چقد خوشحالم...!
...
من اگه مراد هم می شدم، زندگی بر وفق خرم بود نه خودم...
...
نقش شاگرد مغازه در فیلم های ایرانی:
اوستا: هی پسر بپر برو سر کوچه دو کیلو شیرینی بخیر بیار
شاگرد: چشم اوستاااا
...
یکی از فامیلامون (دختر) یک سال مالزی بود، بعد دو سال رفت کانادا. تنهام زندگی میکنه.
واسه تعطیلات برگشته ایران، خواست بره کیش با دوستش، باباش اجازه نداد!
گفت نمی ذارم تنها بری مسافرت!
...
فقط یه پسر می تونه وقتی از سر جلسه امتحان میاد بیرون با نیشی باز و خیلی خوشحال بگه افتضاح دادم! یعنی سرخویش تا این حد.
...
جون مادرتون اگه ماشین صفر می خرین رو شیشه بنوسید «ماشین صفره»
ولی پلاستیک های رو صندلیشو بکنید!
...
واقعا واسه آیفون (دربازکن) توی ایران فرهنگ سازی نشد. می پرسی کیه؟ میگه
بازکن، خوب برادر من دارم سوال ازت می پرسم قشنگ گوش کن و پاسخ مناسب بده!
...
به خواهرم می گم دعا کن برام، دعای بچه ها زود اجابت میشه...
میگه: د نه د اگه دعای بچه ها اثر داشت وقتی که من شیش سالم بود و تو او عروسکمو شیکوندی، باید می مردی!
...
اون روزی که مادر پدرا بفهمن دیگه لازم نیست وقتی با خارج حرف میزنن پای تلفن داد بزنن، اون روز روز عید جوانه های بهاریه.
...
الان نزدیک به نیم ساعته که ایرانسل بهم اس نمیده، دلم شور میزنه. نکنه داره بهم خیانت میکنه
...
از صبح تا حالا یه کله دارم درس می خونم یه لحظه خواستم گوشیمو نگاه کنم ببینم ساعت چنده!
یه دفه زرتی مامانم اومد تو اتاق و یه بشقاب پر میوه و تنقلات آورده بود،
تا منو دید گفت «منو باش فکر می کردم بچم داره درس میخونه برم به تغذیش
برسم، خاک تو سرت» در رو محکم بست و رفت بیرون!
...
یه روز غضنفر سوار هواپیما میشه یهو هواپیما سقوط می کنه...
(البته این قرار بود جوک باشه اما حادثه خبر نمی کنه!)
...
دیدین بعضی ها وقتی میشینن روی صندلی چرمی بعد صندلی صدا میده یه بار دیگه صداشو درمیارن تا بگن صدای صندلی بود؟!
...
من اگه بخوام ساعت 7 از خواب بیدار بشم، آلارم گوشیمو این طوری تنظیم می کنم: 6:30 / 6:40 / 6:50 / 7
فرق نیمرو درست کردن خانوم ها و آقایان
خانمها چطور نیمرو درست میکنن؟
1-ماهیتابه را میزارن رو گاز
2- توی ماهیتابه روغن میریزن
3- اجاق گاز زیر ماهیتابه رو روشن میکنن
4- تخم مرغها رو میشکنن و همراه نمک توی ماهیتابه میریزن
5- چند دقیقه بعد نیمروی آماده رو نوش جان میکنن.
.............................................................................
آقایون چطور نیمرو درست میکنن؟
1- توی کابینتهای بالایی آشپزخونه دنبال ماهیتابه میگردن
2- توی کابینتهای پایینی دنبال ماهیتابه میگردن و بلاخره پیداش میکنن
3- ماهیتابه رو روی اجاق گاز میذارن
4- توی ماهیتابه روغن میریزن
5- توی یخچال دنبال تخم مرغ میگردن
6- یه دونه تخم مرغ پیدا میکنن
7- چند تا فحش میدن
8- دنبال کبریت میگردن
9- با فندک اجاق گاز رو روشن میکنن و بوی سرکه همراه دود آشپزخونه رو بر میداره
10- ماهیتابه رو میشورن (بگو چرا روغنش بوی ترشی میداد )!
11- ماهیتابه رو روی اجاق گاز میذارن و توش روغن واقعی میریزن
12- تخم مرغی که از روی کابینت سر خورده و کف آشپزخونه پهن شده رو با دستمال پاک میکنن
13- چند تا فحش میدن و لباس میپوشن
14- میرن سراغ بقالی سر کوچه و 20 تا تخم مرغ میخرن و برمیگردن
15- تلویزیون رو روشن میکنن و صداش رو بلند میکنن
16- روغن سوخته رو میریزن توی سطل و دوباره روغن توی ماهیتابه میریزن
17- تخم مرغها رو میشکنن و توی ماهیتابه میریزن
18- دنبال نمکدون میگردن
19- نمکدون خالی رو پیدا میکنن و چند تا فحش میدن
20- دنبال کیسهء نمک میگردن و بلاخره پیداش میکنن
21- نمکدون رو پر از نمک میکنن
22- صدای گزارشگر فوتبال رو میشنون و میدون جلوی تلویزیون
23- نمکدون رو روی میز میذارن و محو تماشای فوتبال میشن
24- بوی سوختگی رو استشمام میکنن و میدون توی آشپزخونه
25- چند تا فحش میدن و تخم مرغهای سوخته رو توی سطل میریزن
26- توی ماهیتابه روغن و تخم مرغ میریزن
27- با چنگال فلزی تخم مرغها رو هم میزنن
28- صدای گــــــــــل رو از گزارشگر فوتبال میشنون و میدون جلوی تلویزیون
29- سریع برمیگردن توی آشپزخونه
30- تخم مرغهایی که با ذرات تفلون کنده شده توسط چنگال مخلوط شده رو توی سطل میریزن
31- ماهیتابه رو میندازن توی سینک
32- دنبال ظرفهای مسی میگردن
33- قابلمهء مسی رو روی اجاق گاز میذارن و توش روغن و تخم مرغ میریزن
34- چند دقیقه به تخم مرغها زل میزنن
35- یاد نمک میفتن و میرن نمکدون رو از کنار تلویزیون برمیدارن
36- چند ثانیه فوتبال تماشا میکنن
37- یاد غذا میفتن و میدون توی آشپزخونه
38- روی باقیماندهء تخم مرغی که کف آشپزخونه پهن شده بود لیز میخورن
39- چند تا فحش میدن و بلند میشن
40- نمکدون شکسته رو توی سطل میندازن
41- قابلمه رو برمیدارن و بلافاصله ولش میکنن
42- چند تا فحش میدن و انگشتهاشون که سوخته رو زیر آب میگیرن
43- با یه پارچهء تنظیف قابلمه رو برمیدارن
44- پارچه رو که توسط شعله آتیش گرفته زیر پاشون خاموش میکنن
45- نیمروی آماده رو جلوی تلویزیون میخورن و چند تا فحش میدن.... :)))
خبر فوری
بالاخره متخصصان توانستند به روش مهندسی معکوس سرنشین بدون هواپیما بسازند.
امام موضوع اصلی
چند چیز هست که نشدیم!
ته دیگ طلایی رنگ خوشمزه هم نشدیم، دو نفر سرمون دعوا کنند!!!
ویرگول هم نشدیم، هر کی بهمون رسید مکث کنه!!!
خربزه هم نشدیم، هر کی می خورتمون پای لرزش هم بشینه!!!
آهنگ هم نشدیم، دو نفر بهمون گوش کن!!!
به استاد میگم استاد شما که 9 دادی حالا این یه نمره هم بده دیگههه، یک
نگاه عاقل اندر دیوانه کرد دست گذاشته رو دوشم میگه برو درس بخون پسرم،
استادم نشدیم، شخصیت کسی رو خورد کنیم!!!
کلاه هم نشدیم، ملت رو سرگرم کنیم!!!
تام و جری هم نشدیم، زندگیمون سرتاسر هیجان باشه!!!
ای کی یو سان هم نشدیم،انگشت بمالیم کف کلمون، همه چی حل شه!!!
فلش مموری هم نشدیم، حافظه مون زیاد باشه!!!
معادله هم نشدیم، کلی آدم دنبال این باشن که بفهمنمون و حداقل دو نفر درکمون کنن!!!
کتابم نشدیم، حداقل دوست مهربان بشیم!!!
علف هم نشدیم، حداقل به دهن بزی شیرین بیایم!!!
شارژر هم نشدیم، بقیه رو شارژ کنیم!!!
توپ فوتبالم نشدیم، 22 نفر بخاطرمون خودکشی کنن!!!
گلدونم نشدیم، یکی یه گل بهمون بده!!!
کبری هم نشدیم، تصمیماتمون رو تو کتاب ها بنویسن!!!
کزت هم نشدیم، آخرش خوشبخت شیم !!!
ناامید نشیدا ...
:)))))))))
بردم داداشم رو رسوندم کلاس، برگشتم. مامانم می گه رسوندیش؟
پـَـ نه پَــ، انداختمش توی چاه، این هم پیراهنشه!
رفتم نانوایی سنگکی. نانوا داشت با انگشتش روی نان رو سوراخ سوراخ می کرد.
نوبت من که شد، نانوا گفت شما هم نان می خواهی؟
پـَـ نه پَــ، اومدم از شما تایپ یاد بگیرم!
یارو دو ساعت موهاشو درست کرده همه رو به هوا ...
از راه رسیده ازش میپرسه موهاتو فشن کردی؟!
پَ نه پَ یه موی سفید دراومده، همه به احترامش وایستادن!
رفتم دم مغازه به فروشنده می گم قرص پشه داری؟ می گه واسه کشتنش می خوای؟
پـَـ نه پَــ، برای سردردش می خوام!
نفس نفس زنون خودم رو رسوندم به اتوبوس. راننده می گه: می خوای سوار شی؟
میگم پـَـ نه پَــ، اومدم سفر خوشی رو براتون آرزو کنم
یه شخصی از خیابون رد میشده ، میبینه یه بچه نشسته کنار خیابون گریه میکنه.
جلو میره و میگه چی شده عزیزم ،
پسر بچه میگه سکه ۲۵ تومانی ام را گم کرده ام.
مرد میگه اینکه گریه نداره بیا این۲۵ تومانی مال تو!
باز هم به گریه کردن ادامه میده ،
مرد میپرسه دیگه چیه ؟
بچه میگه اگه اون سکه را گم نکرده بودم الان ۵۰ تومن پول داشتم .در جواب گفت بله فقط یک نفر. پرسیدن ک…ی؟
در جواب گفت سالها پیش زمانی که از اداره اخراج شدم و تازه اندیشه ی طراحی مایکروسافت و تو ذهنم پی ریزی می کردم،در فرودگاهی درنیویورک قبل از پرواز چشمم به این نشریه ها و روزنامه ها افتاد. از تیتر یک روزنامه خیلی خوشم اومد،دست کردم توی جیبم که روزنامه رو بخرم دیدم که پول خورد ندارم و اومدم منصرف بشم که دیدم یک پسر بچه سیاه پوست روزنامه فروش وقتی این نگاه پر توجه من و دید گفت این روزنامه مال خودت بخشیدمش به خودت بردار برای خودت.
گفتم آخه من پول خورد ندارم گفت برای خودت بخشیدمش برای خودت.
سه ماه بعد بر حسب تصادف توی همون فرودگاه و همون سالن پرواز
چشمم به یه مجله خورد دست کردم تو جیبم باز دیدم پول خورد ندارم باز همون
بچه بهم گفت این مجله رو بردار برا خودت ،گفتم پسرجون چند وقت پیش یه
روزنامه بهم بخشیدی.هرکسی میاداینجا دچار این مسئله میشه بهش میبخشی؟!
پسره گفت آره من دلم میخواد ببخشم از سود خودمه که میبخشم
به قدری این جمله و نگاه پسر تو ذهن من مونده که خدایا این برمبنای چه احساسی اینا رو میگه.
زمانی که به اوج قدرت رسیدم تصمیم گرفتم این فرد و پیدا کنم و جبران گذشته رو بکنم
گروهی تشکیل دادم بعد از ۱۹ سال گفتم که برید و اونی که در فلان
فرودگاه روزنامه میفروخت و پیدا کنید.یک ماه و نیم مطالعه کردند و متوجه
شدند یک فرد سیاه پوسته که الان دربان یک سالن تئاتره. خلاصه دعوتش کردن
اداره.
ازش پرسیدم من و میشناسی. گفت بله، جناب عالی آقای بیلگیتس معروفید که دنیا میشناسدتون.
سالها پیش زمانی که تو پسر بچه بودی و روزنامه میفروختی من یه همچین صحنه ای از تو دیدم
گفت که طبیعیه. این حس و حال خودم بود
گفتم میدونی چه کارت دارم، میخوام اون محبتی که به من کردی و جبران کنم
گفت که چطوری؟
گفتم هر چیزی که بخوای بهت میدم
(خود بیلگیتس میگه خود این جوونه مرتب میخندید وقتی با من صحبت میکرد)
پسره سیاه پوست گفت هر چی بخوام بهم میدی؟
گفتم هرچی که بخوای
گفت هر چی بخوام؟
گفتم آره هر چی که بخوای بهت میدم
من به ۵۰ کشور افریقایی وام دادم به اندازه تمام اونا به تو میبخشم
گفت آقای بیل گیتس نمیتونی جبران کنی
پرسیدم واسه چی نمیتونم جبران کنم؟
پسره سیاه پوست گفت که :فرق من با تو در اینه که من در اوج نداشتنم به تو
بخشیدم ولی تو تو اوج داشتنت میخوای به من ببخشی و این چیزی رو جبران نمیکنه
بیل گیتس میگه همواره احساس میکنم ثروتمند تر از من کسی نیست جز این جوان ۳۲
ساله مسلمان سیاه پوست